سه شب است که نمی‌توانم درست و حسابی بخوابم. خوانده بودم که وقتی خوابت نمی‌برد، در خواب کس دیگری بیداری. یعنی رفته‌ای در خواب یک بنده‌خدایی.
کابوس یا رویایش شده‌ای. 
سه شب است که کابوس یا رویای کسی شده‌ام. 
دلم می‌خواهد که این سه شب در خواب تو بیدار بوده‌ باشم. 
دقیق‌تر بگویم دلم می‌خواهد این سه شب را رویای تو بوده باشم. 
مثلا با یک لبخند در خوابت بر بالینت بیدار بوده‌ام و تو را نوازش می‌کرده‌ام. 
یا مثلا کنارت بیدار نشسته بوده‌ام و یک قاچ از سیبت می‌خورده‌ام.
 دلم نمی‌خواهد که کابوست بوده باشم. 
اصلا خوش ندارم که آن دختر عبوسی باشم که در خوابت بیدار بوده و تا خود صبح از درد فراق و جدایی و هر آنچه که تو با من کردی، نالیده است. 
اصلا خوشایندم نیست که حتی در خوابت هم نتوانسته باشم با تو لحظه‌های شادی را گذرانده باشم. 
دلم می‌خواهد به خواب هم که شده باهم لحظه‌های خوبی را داشته باشیم. 
کاش تمام این سه شب رویای تو بوده باشم.

۱۰۱ نامه به زاده‌ای که هرگز آدم نشد (۱)

این متن صرفا جهت ثبت دلتنگی نوشته شده است و فاقد اعتبار دیگری است.

واقعیت باید عین سیلی بخورد به صورتت

  ,تو ,خواب ,شب ,سه ,بیدار ,سه شب ,باشم   ,بوده باشم ,در خواب ,در خوابت

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عاشقانه های بیرجند server94 دهم شبکه b دانلود سریال رالی ایرانی2 کیفیت بالا رایگان حلال قانونی بهترین لوازم آرایشی بهداشتی | ضدآفتاب خمیردندان فوراور گردشگری و بومگردی آموزشی وبلاگ هم مسیر | دلنوشته های رضا محمودصالحی پدافند غیر عامل - حیدرعلی بهرامی (استان زنجان) عشق ولایت